تا به حال فکر میکردم افراد شجاع هیچ ترسی در وجودشان نیست و معمولا از اینکه مثل آنها باشم میترسیدم، چون اولین تصور من از شجاعت سربازهایی بودند که در نبرد تن به تن جانشان را برای دفاع از کشور خود میباختند؛ قطعا فعل باختن بدترین واژه برای تا این حد، ایثار است؛ حتی نباید گفت جانشان را از دست میدادند چون از دست دادن هم به اندازهی فعل قبلی برای رسیدن به هدف والایشان نامناسب است؛ شاید جان بخشیدن واژهی بهتری برای بیان این میزان از خود گذشتگی آنها باشد.
خلاصه که حتی آوردن نام شهادت نیز برای من وحشتآور بود تا اینکه امروز متوجه شدم شجاعت معنای عمیقتری دارد معنای شجاعت این است که با وجود ترس درونت، باز هم ادامه دهی و جلو بروی…
این جمله مرا خیلی بیشتر از قبل میترساند؛ تصور قبلی من از شجاعت یعنی نداشتن ترس و جلو رفتن، خیلی قابل درکتر از معنای حقیقی این واژه یعنی داشتن ترس و ادامه دادن است؛ مگر سختتر از این هم میشود که بدانی جان خود را از دست میدهی و یا تا آخر عمر معلولیت پیدا میکنی و بسیار از این اتفاق میترسی اما باز هم جلو میروی و ادامه میدهی…
اینجاست که میگویند طرف دل شیر دارد و این معنای واقعی شجاعت است که امروز درک کردم.
حال در مورد هر موضوعی در زندگی که از آن میترسیم نگاه جدیدی بیندازیم اینکه آیا میتوان با وجود ترسها جلو رفت؟
برایم بنویسید که چه ترسهایی در زندگی، شما را از رفتن باز داشته و آیا میتوان جایی برای صفت شجاعت بین صفتهایمان باز کنیم و با وجود همان ترس جلو برویم؟
من از وقتی این را فهمیدم شجاع شدم. البته اگر یک قدم فراتر از ترس را شجاعت بنامیم.
چند خطی از شجاعت تو صفحه اینستاگرامم نوشتم اگر دوست داشتید ببینید اینجا کلیک کنید.
آخرین دیدگاهها