گاه لذت بردنم از تنهایی را درونگرایی،
گاه شوق در جمع، بودنم را برونگرایی،
گاه به دنبال منطق، بودنم را عاقلی،
گاه توجه به احساساتم را عاشقی،
گاه خواب دیدن هایم را توهم گرایی،
و گاه بیداری ام را واقعگرایی می نامند. کدام برچسب را باید به خود بگیرم وقتی مدام تغییر می کند؟
خودم را به همیشگی شدن کدام حالت محدود بسازم وقتی اختیار انتخابش دست خودم است؟
به من انگ چند شخصیتی و یا به خودتان انگ تک شخصیتی نزنید وقتی کلکسیونی از آنها را درونمان داریم.
من بروز آزادانه آنها را در چهارچوب یک شخصیت اسیر نمیکنم اگر چه ممکن است گاه مسئولیت بی شخصیتی ام را گردن این آزادی بیندازم ولی باز هم می ارزد.
آخرین دیدگاهها